سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احتمالا شما هم اتومبیل هایی که صاحبش دستی به سر و روی آن نکشیده و بسیار کثیف و گرد و خاکی است را دیده اید و با واژه "لطفا مرا بشویید" نوشته شده بر روی آن آشنا هستید. اما آیا می دانستید همین اتومبیل شسته نشده و کثیف می تواند تابلویی برای خلق یک اثر هنری زیبا باشد؟ Scott Wade شاید تنها شخصی باشه که اقلا بعنوان مبتکر اینکار برای خلق اثر هنری از ماشین های کثیف بهترین بهره را برده و مانند بوم نقاشی بر روی آن به نقاشی پرداخته است. آقای اسکات وید 51 ساله متولد 1960 قبلا فوتبال استرالیایی بازی می کرده. او اهل تاسمانی است و اکنون نیز در زمینه ورزش در آنجا مسئولیت دارد گرچه میشه گفت دیگه این نوع هنر هم جزئی از مهارت های اون هست، اما یک تفاوت کلی بین این کار هنری با هنرهای دیگه هست و اون اینکه وقتی بارون بیاد یا ماشینه شسته بشه دیگه اثر هنری بر جای نمی مونه ...

















































































































































نوشته شده در  سه شنبه 91/4/6ساعت  11:41 صبح  توسط قلب شکسته 
  نظرات دیگران()

ژسـت هایی بـرای شـروع عـکاسی گـروهی از افـراد

1. وقتی در محیطی کار می کنید که تعداد زیادی همکار دارید و دوست دارید در ایامی از سال با هم عکس یادگاری بگیرید سعی کنید از این نمونه کار استفاده کنید. فقط سعی کنید که برای حفظ هارمونی عکس هم که شده بلندترها عقب تر بایستند و کوتاه ها جلوتر





2. اگر در حین عکاسی متوجه شدید که تعداد افراد تقریبا مساوی نیست
و مثلا تعداد خانم ها کمتر است، بهتر است از این ژست استفاده نمایید.





3. اگر برایتان مقدور است، شما بالاتر از جمع بایستید و از
حضار حاضر در عکس بخواهید که به جهت ایستادن شما نگاه کنند.





4. یک تغییر ساده را در این ژست تجربه کنید. افراد پشت سر به یک حالت دستان خود را
حلقه کنند و فرد جلویی متفاوت از آنان دستان خود را دو طرف بدن خویش قرار دهد.





5. یک ژست استاندارد و زیبا و بسیار دوستانه برای عکاسی.





6. یک ژست جالب و دوستانه. از دوستان تان بخواهید یک حلقه بسته درست کنند
و شما در مرکز قرار گیرید و از پایین به بالا عکاسی کنید.





7. ژستی بسته از قبلی. به طوری که سر افراد به هم نزدیکتر است.





8. یک ژست فوق العاده زیبا و جالب. این ژست به نوعی حرکت را نیز تداعی می سازد.
از دوستان تان بخواهید هر کدام سر خود را به جهت مخالف فرد قبلی قرار دهد.





9. یک ژست با سطحی صاف. برای داشتن عمق میدان بهتر است از افراد بخواهید
که زاویه سر خود را با فرد جلویی مطابقت دهند و نسبت به فرد جلویی متمایل تر بایستند.





10. یک ژست غیر رسمی. از افراد بخواهید همه با هم بپرند.





11. یک ژست فوق العاده زیبا با عمق میدان عالی. برای اینکه بهترین عکس را داشته باشید
از افراد بخواهید صورت خود را جوری پایین بیاورند که چانه های تمام افراد در یک راستا باشد.





12. یک نمونه ژست فامیلی. افرادی که مسن تر هستند در وسط، جوان ها در سطح بالاتر و کودکان در سطح پایین.





13. یک ژست ساده دیگر که برای جمع فامیلی خوب است وقتی بیرون از خانه به پیک نیک می روید.





14. یک ژست ساده و زیبای فامیلی.





15. یک ژست ساده با ترکیب بندی خوب.





16. ژستی فوق العاده راحت با آرامش فراوان.





17. ژستی متفاوت برای جمع های فامیلی.





18. یک ژست ساده دیگر.





19. یک ژست جذاب زمانی که به خارج از خانه می روید. بزرگترها کودکان را کولی کنند و رو به دوربین لبخند بزنند.





20. یک ژست ساده به ترتیب قد.





21. و در پایان ژستی آرام. دست در دست هم رو به سمت آینده ای زیبا.

 


نوشته شده در  یکشنبه 91/4/4ساعت  8:58 صبح  توسط قلب شکسته 
  نظرات دیگران()

 


نمی دانم؛ این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان !
همه تقصیر من است ...
اینکه خود می دانم که نکردم فکری
که تامل ننمودم روزی
ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران

 

کودکی رفت به بازی
به فراغت به نشاط
فارغ از نیک وبد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !
بایدش نالیدن ...



من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن
نتوان فارغ و دلرسته زغم همه شادی دیدن
هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز هیچ نگفت




نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون جوان است هنوز
بگذارید جوانی بکند
بهره از عمر برد، کامرانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این باز مرا عمری هست؟



یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند
دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند
سومی گفت همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش



بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت
آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت
نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بیحاصلی و دمی
چه توانی که ز کف دادم مفت
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت




مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات
آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه راهنمایم بودند
که دائم فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست




حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم
شربت جرات و امید و شهامت نوشم
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم
شمع راه دیگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گر چه سرا پاسوزم


نوشته شده در  شنبه 91/4/3ساعت  6:48 عصر  توسط قلب شکسته 
  نظرات دیگران()

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در  شنبه 91/4/3ساعت  12:59 عصر  توسط قلب شکسته 
  نظرات دیگران()

دلم هوای نـوشـتن کرده بود امشب ...

باد و بارانی بود اندرون دلم ...

و صدای چند کلاغ و جیرجیرک ...

کاغذی و قلمی و کرور کرور دل برای نوشتن !

خوب ... برای که بنویسم حالا ؟

تازه ، برای کسی هم که بنویسم ، چه کسی ببرد برایش ؟!

یادم آمد ...

آدم برای خدا چیزیکه بنویسد و بگذارد زیر فرش ،

خدا خودش برمی دارد ... !

 

پرشدم از شوق برای نوشتن ...

دراز کشیدم روی زمین و دستی

زیر چانه و دستی بر روی کاغذ !

 ای جان

نوشتم :

 

سلام ، محبوب من ... !

چقدر دوستت دارم ... خودت میدانی !

چقدر تو صبح را قشنگ شروع می کنی ...

صدای خروس و کلاغ را که می پیچانی در هم و

نسیم را می وزانی بینشان ...

آدم حالی به حالی می شود !

هیچ دلبری نمی تواند مثل تو ، همین اوّل صبح ،

دل آدم را اینطور ببرد !

خورشید هم ناز می کند مثل خودت ... !

آنقدر که دست می کشد بر سر و صورت آدم

و داغش می کند با سرپنجه هایش !

تو هم دست می کشی بر دل آدم و عاشقش می کنی !

 

 معشوق صبور من ...

می فهمم که شب ها وقتی غرق می شوم در خواب ،

می آیی به پیشم !

دستت را حس می کنم که روی پیشانی ام

دانه های شبنم می کارد ،

رد بوسه ات هم می سوزاند لبم را تا صبح

مثل آتش ... داغ و مثل آب ... شفـاف

اگر تو نبودی "تو" معنی نداشت !

تو تمام " توی" منی ...

اگر می بینی چشمم به در می ما ند

نه اینکه یادم رفته " تو" هستی !

که می دانم هستی در کنارم ...

منتظرم کسی بیاید و ببیند ، چقدر "تو" هستی !

و برود و بگوید کسی نیاید !

 

معبود من ...

اگر دیدی روزی کسی در کنارم بود

خودت می دانی و می فهمی که به یقین تکه ای از "تو"

را با خود داشته که رهایش نکردم !

مگر نه اینکه " تو" غرق در زیبایی ها هستی !!!

گل را اگر ببویم ، لذتش از بوی توست !


نوشته شده در  سه شنبه 91/3/30ساعت  1:37 عصر  توسط قلب شکسته 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
20 مورد از عجیـب ترین روشـهای درمانی دنیـا !
هشـت اصـل برای یک زنـدگی عـالی
اسم های خداونـد به زبـان فارسـی و انگلیـسی.....
حـرف های یـواشکی با خـدا ...
[عناوین آرشیوشده]